Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تسنیم»
2024-05-02@21:28:24 GMT

یادداشت|خاطرات و مخاطرات یک سوت زن

تاریخ انتشار: ۱۰ تیر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۱۰۷۳۹۷

یادداشت|خاطرات و مخاطرات یک سوت زن

هرچند سوت زنی از طریق وزارت اقتصاد و سازمان امور مالیاتی به عنوان یکی از راهکارهای مقابله با تخلفات مطرح میشود اما این مسیر چالشها و مخاطرات خاص خود را دارد. - اخبار اقتصادی -

به گزارش خبرگزاری تسنیم، آنچه در چند یادداشت متوالی با عنوان "خاطرات و مخاطرات یک سوت زن" منتشر خواهد شد گزارشی است مستند که توسط یک سوت زن فرار مالیاتی و پولشویی روایت می شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

وی از مدیران وکارشناسان شناخته شده صنعت بتن است که یکی از بزرگترین موارد سوت زنی فرار مالیاتی را ثبت و بمدت 14 ماه پیگیری کرده است. در میانه های کار بوده که بخاطر اشتباه سهوی (به تعبیر خودش) هویتش آشکار می شود و با سابقه 18 سال کار بدون هیچ پشتوانه ای بیکار می شود. 

مقدمه: مانند بسیاری از طرح ها با سر و صدا شروع می شود ولی بی سر و صدا صاحب ردیف بودجه ای می شود. بعد از مدتی بجای حل مشکل ، خود به مشکلی تازه تبدیل می شود. این بار نوبت به بحث های آسیب شناسی می رسد. چندین میزگرد و نشست و البته در همه اینها درخواست حمایت بیشتر ( اسم دیگر افزایش بودجه ) مثل موسیقی متن به گوش می رسد. در آستانه بررسی بودجه افرادی مدعی می شوند می توانیم جزء سه ، پنج و یا هفت کشور برتر جهان در سوت زنی باشیم اما نمی گذارند. (این رتبه ها هیچ وقت زوج نیستند و نمی گویند جز شش کشور یا هشت کشور ). در نهایت با بر جای گذاشتن تبعات جبران ناپذیر بر جامعه به فراموشی سپرده می شود. چند سال بعد هم برای پیدا کردن بودجه هایی که بنام این طرح گم شده کمیته تحقیق و تفحص تشکیل خواهد شد. باید دست به دعا برداشت این یکی به خوبی و خوشی تمام شود و گرنه فقط افشای فسادی پیرامون دفتر و دستک سوت زنی را کم داشتیم.

ساده ترین تعریف از سوت زنی

سوت زنی در ساده ترین تعریف یعنی افرادی فساد مالی و یا فرارمالیاتی داخل سازمان را به نهادهای نظارتی بیرون سازمان گزارش کنند و پاداش بگیرند. در سالهای اخیر این اصطلاح زیاد شنیده می شود. در همه جا از اروپا تا امریکا تا استرالیا و حتی چین و ژاپن. در ایران نیز از تصویب قانون در مجلس تا تدوین دستورالعمل در وزارت اقتصاد و راه اندازی سامانه سوت زنی در سازمان امور مالیاتی و حتی فراخوان بعضی شهرداری ها همه دست به کار شده اند . سازمان ملی استاندارد نیز استاندارد ملی سوت زنی را تدوین کرده است تا از غافله عقب نماند . در این میان برخی به مطایبه می گویند وقتی نخ هر فسادی را بکشید صدای زنگ در جایی از دولت شنیده می شود ثبت گزارش فساد در سامانه هایی که دولت معرفی کرده زیره به کرمان بردن است.

افشاگری و فساد و پرداخت پاداش به حد کافی کلمات هیجان انگیز و اغواگر و البته خطرناکی هستند که با همین سه کلمه می توان یک فیلم نامه نوشت.

در سرتاسر تاریخ حکومت کنندگان کوچک و بزرگ بی میل نبودند افرادی با هر انگیزه گزارش کارهای پنهانی عوامل لشگری و کشوری را به سمع و نظر آنها برسانند و کیسه های زر و سیم هم به خبر چینان هبه میکردند.

مصداق امروزی آنچه سوت زنی نامیده می شود به انگلستان در قرون وسطی می رسد که نیمی از سود کشف فساد به افشا کننده می رسید. بعدها در آمریکا ابتدا به گزارش تخلفات در نان فروشی یک سوم جریمه را به گزارشگر می دادند. در اولین سالهای پس از استقلال قوانین حمایت از سوت زنان تصویب شد و رفته رفته به بخش های سلامت و بورس و سهام و فرار مالیاتی توسعه یافت. با این حال گزارشگران هرگز حتی در جوامع غربی هم جایگاه معنوی مطلوبی نداشته اند.

عبارت سوت زن در اوایل دهه 1970 رایج شد زیرا اجازه میداد از عبارات منفی « آدم فروش» ، « خبر چین» و « لو دهنده»  « باج بگیر»  که همگی معانی منفی دارند اجتناب شود. کشمکش بر سر واژه ها و تعاریف نشان می دهد عموم مردم از گزارشگری فساد برداشت های اخلاقی مبهمی دارند. این ابهام را می توان به این واقعیت نسبت داد که گزارشگری فساد تعارض عمیقی در پیرامون گزارشگر از نظر وفاداری بوجود می آورد که اغلب به سختی قابل حل است. گاهی اوقات فرض می شود که همه شهروندان تعهد اخلاقی یکسانی به تعقیب عاملان فساد دارند، این مفهوم با ایده وفاداری به اصول ، وفاداری به دولت و یا وفاداری به قربانیان تخلفات مطابقت دارد . از آنجایی که وفاداری های فوق در تقابل با وفاداری گروهی به ویژه وفاداری به همکاران و کارفرمایان قرار دارد، افشاگران با یک معظل اخلاقی روبرو هستند. با توجه به تضاد پیچیده وفاداری جای تعجب نیست که افشا گری گاهی به عنوان نقض اعتماد خائنانه محکوم می شود در حالی که کسانی آن را به عنوان یک اقدام قهرمانانه و مسئولیت اجتماعی تمجید می کنند . افشا گر متعلق به گروهی است که اعضای آن حداقل تا حدی در تخلف مشاهده شده دخیل هستند هر چند ممکن است افشاگر فقط شاهد درونی بوده باشد. مردم بلحاظ نیاز اجتماعی به وفاداری از افرادی که بر علیه سازمان خود اقدام می کنند بیشتر می ترسند ولو یک فساد مالی را گزارش کرده باشند.  

آیا هر نوع گزارشگری فساد مثل افشاگریهایی که گاهی در رسانه ها شاهد آن هستیم سوت زنی تلقی می شود یا تنها مواردی که در سامانه های معرفی شده ثبت و پیگیری می شوند مشمول سوت زنی خواهد بود ? برای دستگاههای اجرایی دعوت برای گزارش فساد ظاهرا منع قانونی ندارد ولی وعده پاداش ( بخصوص مبالغی متناسب با میزان فساد مالی کشف شده که ممکن است قابل توجه باشد ) به مجوزهای قانونی نیاز دارد. بررسی اطلاعات مالی جزء وظایف سازمانی اداره امور مالیاتی است ولی فراخوان عمومی برای ارسال اسناد و مدارک ( که ممکن است از همه نوعی باشد ) بیشتر به وظایف دستگاههای نظارتی و امنیتی نزدیک است تا ممیزهای مالیاتی.

حفظ هویت گزارشگر و دسترسی به انبوه اسناد و مدارک مرتبط و غیر مرتبط وظیفه سازمانی نهاد جمع آوری مالیات نیست و تنها نهادهای نظارتی و امنیتی و با حکم قضایی باید به این اسناد دسترسی داشته باشند. معلوم نیست وزارتخانه ای با ماموریت کنترل سازمان بورس قادر به مدیریت جمع آوری و دسته بندی اطلاعات باشد.

چالش اصلی برای سوت زنان

مسئله زمانی چالش برانگیز می شود که هویت افراد گزارشگر بر حریفان آشکار گردد و بیم تهدید جانی وجود داشته باشد. تصور هک سایت سوت زنی و افشای هزاران اسم که بر علیه کارفرمای خود  و یا پزشک معالجشان (که فرضا کارت خوان نداشته و ویزیت را نقدی گرفته ) و یا شریک تجاریشان گزارش ثبت کرده اند می تواند به فاجعه ای تمام عیار و پایان ناپذیر برای همه طرفین تبدیل شود. از طرفی کسانی که آلوده فساد های مالی هستند ظرفیت آن را دارند که در مسیر اقدامات تلافی جویانه بر علیه گزارشگر خود دست به اقدامات جنایتکارانه بزنند. امنیت سایت های جمع آوری داده ها چگونه و توسط چه کسانی تضمین شده است؟ چه تضمین های امنیتی و حقوقی و مالی برای گزارشگران پیش بینی شده است و این تمهیدات تا چه اندازه دارای پشتوانه های قانونی هستند و به آنها عمل می شود؟

برای پاسخ به این سوالات و انبوه سوالات مشابه می توان به قوانین و دستورالعمل هایی که در این باره منتشر شده مراجعه کرد. با این حال بخش مهمی از مشکلات در مرحله اجرا خود را نشان میدهد. در یاداشتهای اتی جزییات بیشتری از موارد مطرح شده در این گزارش منتشر خواهد شد.

انتهای پیام/

منبع: تسنیم

کلیدواژه: سازمان امور مالیاتی سازمان امور مالیاتی سوت زنی سوت زن

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۱۰۷۳۹۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

خاطرات مهندس جعفر شریف امامی از کار در راه آهن

تین نیوز حبیب لاجوردی :

جعفر شریف امامی از مدیران عامل راه آهن بوده که کار را پس از اتمام درس از راه آهن شروع کرده و سلسه مراتب مختلف را به تدریج پیموده تا به سمت مدیرعامل راه آهن رسیده است. در اینجا خاطرات وی را که مربوط به فعالیت در راه آهن در گفتگو با پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد بیان کرده، آورده ایم:

معرفی و تحصیلات

س- قربان اگر اجازه بفرمایید اول شروع بکنیم با یک خلاصه ای: از خانواده تان، مرحوم پدرتان بفرمایید و بعد شرح بدهید رفتن تان را به اروپا و تحصیلات تان و بعد آن وقت می رسیم به موضوعات بعدی.

شریف امامی: آن‎چه که من راجع به خانواده ام می توانم بگویم این است که پدر من یک مرد روحانی بود و تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسۀ شرف بود و بعد از مدرسۀ شرف به مدرسۀ آلمانی رفتم آن‎جا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم و بعد برای رفع احتیاجات راه آهن عده ای در حدود سی نفر از وزارت راه می فرستاد به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم. در آلمان ما در Brandenburger Zentralschule در مدرسۀ سنترال که مدرسۀ راه آهن بود هجده ماه تحصیل مربوط به رشته های مختلف راه آهن کردیم و به سه دسته تقسیم شدیم که هر دسته ای یک قسمت از راه آهن را تحصیل کردند و بعد به ایران مراجعت کردیم.

در موقع مراجعت ما را دو دسته کردند یک دسته فرستادند به راه آهن شمال که در آن‎جا آلمان‎ها کار می کردند و یک دسته را به راه آهن جنوب فرستادند که آمریکایی ها بعداً برای ادامۀ ساختمان راه آهن آمدند. در آن‎جا مهندسی بود به نام Caroll که سر مهندس راه آهن بود.

سفر از تهران و توقف در لرستان

در این‎جا خالی از فائده نخواهد بود که مختصری از وضع مسافرت خود را از تهران به اهواز شرح دهم، در آن موقع وسیلۀ مسافرت اگر عدۀ کافی بود می شد یک اتومبیل سواری دربست کرایه کرد و به مسافرت رفت و الا باید با اتومبیل باری که پست را می برد پهلوی شوفر نشسته و با پست به سفر برود. ما پنج نفر یک اتومبیل سواری کرایه کرده و به راه افتادیم. راه تا لرستان به طور عادی بود و در تمام شبانه‎روز مقدور بود که انسان حرکت کند، البته راه ها تماماً خاکی بود و هنوز آسفالت نشده بودند و حتی در تهران خیابآن‎های آسفالت نداشت و عصرها در جوی خیابان از طرف بلدیه (شهرداری) آب جاری می کردند و سپورها با دلوی که داشتند خیابآن‎ها را آب پاشی می کردند تا گردوخاک کمتر شود. و گاهی با مشک آب پاشی می شد که سپور مرتب می گفت پرهیز آب و از مشک آب می پاشید. در لرستان راه تازه ساخته شده بود و چون راه آهن نبود در طول راه روی ارتفاعات مشرف به جاده برج های ژاندارمری ساخته شده بود که در هر برج ۶ نفر مسلح بودند و تمام روز راه را زیرنظر داشتند و به محض این‎که تاریک می شد عبور و مرور ممنوع می شد زیرا ممکن بود که انسان مواجه با راهزن های طول راه بشود. موقعی که از لرستان عبور می کردیم ژاندرم ها در محلی که قهوه خآن‎های بود جلوی مسافر را می گرفتند که در همان‎جا بیتوته کنند و چون ممکن بود تا قهوه خانه بعدی هوا تاریک شود مانع حرکت می شدند.

موقعی که اتومبیل به چالان چولان رسید نزدیک چهار بعدازظهر بود و جلو را گرفتند که باید همین جا بمانید و هر چه اصرار کردیم مفید قرار نگرفت لذا به متصدی قهوه خانه دستور دادیم که محلی را نزدیک رودخانه تمیز و آب پاشی کرده و تخت چوبی بگذارد که جای با صفایی بود بنشینیم، و چون همه چیز از حیث غذا و لوازم یعنی تخت سفری همراه داشتیم بساط را در آن‎جا پهن کرده و نشستیم. بعد از چند دقیقه سواری از دور نمایان شد که خیلی رشید و چابک به نظر می رسید، یک سرآمد نزد ما و از اسب پرید پایین و سلام کرد افسری بود به درجه نایب اول و وقتی که نشست و به او تعارف کردیم معلوم شد اول راه است و تازه افسر شده است و خود از دزدان معروف منطقه بوده و اینک از طرف سپهبد امیراحمدی فرماندۀ نیروی غرب مأمور حفاظت ۱۵۰ کیلومتر راه شده و به درجۀ افسری نائل شده است. البته خود او سواد خواندن و نوشتن نداشت و کارهای دفتری او را یک سرجوخه انجام می داد نام او عباس قونکه بود و شروع کرد از دزدی های قبل و اقدامات بعد برای امنیت منطقه و گرفتن دزدها با لهجۀ لری غلیظ تعریف کردن و فرستاد چند مرغ از ده نزدیک آوردند که سرخ کرده و با غذایی که ما داشتیم با هم خوردیم، ضمناً از جیبش کیف چرمی کوچکی بیرون آورد و در آن ستارۀ برنجی درآورد و نشان داد و گفت قصد دارم هر وقت حضرت اجل (سپهبد امیراحمدی) به این‎جا بیاید اجازه بگیرم که درجه سلطانی (سروانی) داشته باشم و با ما مشورت می کرد که چگونه گزارش بدهد و جملات را تکرار می کرد تا حفظ شود. خلاصه از لرستان به بعد تا اهواز به هیچ وجه امن نبود و جز در روز زیر نظر ژاندارم ها مسافرت مقدور نبود.

مطلب دیگر که مناسب است ذکر شود وضع شهرهای خوزستان بالاخص شوشتر و دزفول و اهواز است که در آن موقع شاید در حدود ۷۵ درصد مردم تراخم داشتند و عدۀ زیادی کور بودند و از آب رودخانۀ کارون با مشگ برای خود آب حمل می کردند در محلی که دیگران مشغول قضای حاجت بودند. و در بازار شوشتر دکانی بود که هرچه نگاه کردم ندانستم که متاعش چیست وقتی پرسیدم گفتند گیوه فروشی است ولی روی گیوه ها آن قدر مگس نشسته بود که تمام سیاه به نظر می رسید و تشخیص مشکل می شد. کثافات مستراح ها در بعضی از خیابآن‎ها از بالای بام به داخل کوچه می ریخت و با در اختیار بودن تمام عوامل توسعه از آب و آفتاب و زمین مستعد و سوخت ارزان فقیرترین و کثیف ترین افراد در آن‎جا دیده می شدند.

 

ورود به اهواز و ملاقات کارل سرمهندس راه آهن

در اهواز موقعی که ما وارد شدیم یک عده ای از رفقای ما از بعضی از مسائل تنقیداتی کردند که موجب شد کارل تلگرافی به تهران کرد و اظهار کرد که این محصلین را من اصلاً نمی خواهم همه را خواهش می کنم پس بگیرید و ما با این‎ها وقت این‎که سروکله بزنیم نداریم.

س- ایرادات چه بود؟

ج- راجع به ساختمان راه آهن ایراداتی گرفته بودند من جمله مربوط به ریل گذاری و از این قبیل.

س- مسئله فنی بود یا مسئله سیاسی…

ج- نه نه نه فقط فنی بود. بعد من به رفقا گفتم بنشینم یک قدری صحبت بکنیم ببینیم مصلحت ما چیست، بمانیم یا برویم چه بکنیم. بعد از بررسی هایی که کردیم به دو دلیل من و چند نفر از رفقا تصمیم گرفتیم که همان‎جا بمانیم، یکی این‎که در شمال هنوز مالاریا خیلی بود و من شخصاً از لحاظ مالاریا حساسیت داشتم و میل نداشتم در یک منطقه ای که مالاریا هست بروم کار بکنم. دوم این‎که در جنوب اساساً میدان کار وسیع تر بود و کارل که آن‎جا بود اختیارات بسیار وسیعی داشت و اعلی حضرت فقید نسبت به او فوق العاده توجه داشت برای این‎که علاقۀ شدید به پیشرفت راه آهن داشت. علی‎هذا اختیارات زیادی به کارل داده بود که حتی شاید از اختیارات وزیر هم زیادتر بود البته از لحاظ اداری. از این جهت من تقاضا کردم از کارل که ملاقاتش کنم و رفتم آن‎جا وقتی که به دفترش آمدم لباس با کراوات و پیراهن سفید داشتم. گفت با این ریخت آمد{ی} با من صحبت بکنی من اصلاً حاضر نیستم صحبت بکنم. گفتم چه جور من بیایم که شما حاضر می شوید صحبت بکنید؟ گفت باید بروید لباس کار بپوشید (اوورل آبی) آن وقت حاضرم صحبت بکنم.

س- مکالمه به انگلیسی بود یا به فارسی؟

ج- مترجم بود که این وسط یک مترجمی داشت به نام آقای علوی اهل محل بود بسیار مرد شریفی بود یک پایش را هم کوسه زده بود که شل بود ولی انگلیسی‎اش خیلی خوب بود و آن‎جا مترجم کارل او بود.

خلاصه رفتم در اهواز یک مغازۀ بزرگی بود به نام کراچی استور. در آن وقت هنوز هندوستان و پاکستان جزو مستعمرات انگلیس بود و کراچی را همه جزء هند و هر چی از پاکستانی ها بود همه را هندی می شناختیم. در کراچی استور چیزهای مختلف از اجناس خرازی و بزازی و حتی خیاطی داشت در واقع مثل یک گراندمگازان {فروشگاه بزرگ} اهواز بود در آن وقت. رفتیم آن‎جا و دستور دادم به یک لباس کار برایم تهیه بکند گفت لباس کار آماده دارم ولی بایستی که قدری اندازه بکنم. برای من یک دست لباس درست کرد و خریدم و آمدم فردا دومرتبه رفتم به کارل خواهش کردم که مرا بپذیرد و رفتم به دفترش و دید با لباس کار آمده ام گفت حالا حاضرم صحبت بکنم، گفت که شماها خیال نکنید که یک مقدار تئوری یاد گرفته اید من برای آن ارزش زیادی قائل هستم. من نتیجۀ کار می خواهم و بایستی بدهید که کار بکنید من همه گونه کمک می کنم ولی اگر که بخواهید بنشینید پشت میز در اداره و بخواهید همه‎اش با کاغذبازی و حرف وقت بگذرانید این‎جا رشدی نخواهید کرد این را از حالا باید صریح بگویم. گفتم نه ما حاضریم که لباس کار هم بپوشیم و با همین لباس برویم سرکار و کار بکنیم.

گفت خیلی خوب فوراً تلفن کرد به رئیس قسمت مکانیک، Superintendent Mechanical شخصی بود به نام Moler آمد آن‎جا و گفت که با این شریف‎امامی مذاکره کرده ام و حاضر شده است که با کارمندان دیگر شما همکاری بکند و بایستی از پایین ترین مرحلۀ کار یعنی از عملگی باید شروع بکند و بیاید بالا من جور دیگر موافقت نمی کنم.

از عملگی تا نقشه خوانی و نصب کارخانه تعمیرات واگن و لکوموتیو

در آن موقع می خواستند یک کارخانۀ تعمیر درست بکنند برای تعمیرات واگن ها و لکوموتیوها و غیره و یک شخص ارمنی آن‎جا سرکارگر بود مرا مولر به او معرفی کرد که باید با او همکاری بکنم و او هم ملاحظه نکرد از همان روز اول با چند عملۀ عرب همراه کرد که مثلاً یک سرنردبان را یکی از آن‎ها می گرفت و یک سرش را هم من می گرفتم تا اطمینان حاصل شود تا آماده هستیم که کار بکنیم. دو سه روزی که آن‎جا به این صورت شروع به کار کردم نقشه های کارخانه آمد که ماشین آلات را نصب بکنیم آن‎جا دیگر خود سرکارگر هم نمی توانست که خوب نقشه ها را بخواند و مجبور بود از من استفاده بکند و کارهای ریختن طرح فنداسیون ماشین آلات و پایه های مربوط به ترانسمیسون و غیره تمامش را دیگر من دستور می دادم که چه بکنند از این جهت بعد از چند روز شدم معاون سرکارگر یعنی یک قدم جلو رفتم تا بعد که کارخانه تعمیر را نصب کردیم و تمام شد، مولر مرا خواست و گفت که ما تعدادی منبع آب بایستی نصب بکنیم در بعضی ایستگاه های راه آهن برای احتیاجات آب گیری لکوموتیوها و می خواهیم این‎ها را مقاطعه بدهیم شما مراقبت بکنید که این کار را که می دهم به همین سرکارگر ارمنی که بکند مراقبت بکنید که قیمتش را حتی‎المقدور ارزان و سریع تمام بکند تا بر آن اساس بتوانیم با او قرارداد ببندیم.

اولین کار مقاطعه کاری و اولین افزایش حقوق پنجاه درصدی

وقتی که ما شروع کردیم به نصب اولین منبع آب در اهواز که در آن‎جا دو تا باید نصب می شد بعد از آن‎که اولی تمام شد آمدم به مولر گفتم در این‎جا چون اختیاراتی نداشتم و هرچه سرکارگر می خواست می کرد صرفه جویی کامل نشده است من می توانم که منبع آب دومی را ارزان تر و سریع تر نصب بکنم. شما چون مایل بودید که حداقل قیمت و کوتاه‎ترین زمان را به دست بیاورید من حاضرم که تعهد بکنم که این نظر را تأمین بکنم. مرا برد پیش کارل و گفت شریف‎امامی چنین اظهاری می کند و حاضر است. تعهد بکند که منبع آب دوم را خودش نصب بکند هم سریع تر و هم ارزان تر. کارل اعتبار محدودی کمتر از آن‎چه که آن سرکارگر خرج کرده بود به من داد و گفت که این اعتبار را در اختیارات می گذاریم برو هر کاری می توانی بکن ولی دیگر به من مراجعه نکن تا وقتی که منبع سوار شده باشد.

علی‎هذا رفتم و آن منبع را با تقریباً سه خمس قیمتی که او تمام کرده بود از لحاظ پرداخت دستمزد و در حدود چهار روز هم کوتاه‎تر از آن‎چه که او طول داده بود نصب کردم. بعد آمدم و به مولر گزارش دادم که کار منبع تمام شده است.

برخاست و آمد همراه من دید که منبع را نصب کرده ام و تمام شده است، مرا برد پیش کارل و به کارل گفت که شریف‎امامی منبع را سوار کرده و ارقامی را هم که گرفتم هم ارزان تر و هم زودتر تمام شده است. کارل گفت که پس می آیم خودم ببینم. آمد و خودش دید و همان‎جا دستور داد همۀ رؤسای ادارات بیایند به محل نصب منبع آب. رئیس حسابداری و رئیس کارگزینی کارپردازی و غیره همه آمدند.

س- رؤسای ادارات آمریکایی بودند؟

ج- نه نه، این‎ها فقط چند نفر رؤسای ادارات فنی آمریکایی بودند بقیه ایرانی بودند مثلاً رئیس حسابداری آقای جمال خان بود که رتبه ۹ داشت و آن وقت در خوزستان دو نفر رتبه ۹ بود یکی جمال خان بود و یکی پیشکار دارایی خوزستان. دو نفر رتبه ۹ بیشتر نبود آن‎جا رتبه آن وقت خیلی اهمیت داشت و کارمندانی که در راه آهن بودند تمام رتبه ۲، ۳، ۴ و این‎ها بودند. فقط یک نفر بود آقای فرمی که رتبه ۶ داشت و معاون جمال خان بود.

س- فرمی؟

ج- فرمی گویا آمد به آمریکا بعداً جمال خان که رتبه ۹ داشت معاون کارل بود. و فرمی هم معاون جمال خان. خلاصه این‎ها آمدند در بیرون اداره در فضای آزادی که ما منبع آب را سوار کرده بودیم و کارل شروع کرد به توضیح دادن که من با این جوان اول صحبت کردم و به او گفته بودم که باید از پایین شروع بکند و نشان بدهد که کار می تواند بکند تا کار مستقل بشود به او داد و از این قبیل حرف ها. حالا نشان داده است با این‎که واقعاً کارش را خوب می تواند از عهده برآید و مسئولیت های بیشتری آماده هستم که به او بدهم و حقوق را پنجاه درصد یک‎مرتبه اضافه کرد، بعد از جمعاً چهار پنج ماه بیشتر طول نکشیده بود که من در راه‎آهن شروع به کار کرده بودم.

س- مبلغ حقوق چند به چند اضافه شد؟

ج- چهارصد ریال بود شد ششصد ریال.

س- ماهی؟

ج- البته ماهی. بعد مرا کرد رئیس شعبه. تمام کارهای لوله کشی و نصب منابع آب و آهنگرخانه و نجارخانه و کارهای ساختمانی درها و پنجره ها و قالب پزی ها و غیره که برای طول راه و ایستگاه ها باید ساخته بشود همه آمد زیرنظر من.

س- این در چه سالی بود؟

ج- این در اوایل سال ۱۳۱۰ شمسی بود. در آن موقع حقوق خیلی خوبی دیگر پیدا کردم زیرا قیمت ها آن‎جا فوق العاده ارزان بود اگر مقایسه بکنید مثلاً از همان‎جایی که من لباس کار خریده بودم لباس معمولی می دادم درست کند برای من یک کت‎وشلوار روی اندازه می دوخت از پارچه کتانی فرمی به مبلغ چهار تومان. قیمت ها در این سطح بود یعنی یک کت وشلوار از پارچه و دوخت و غیره می شد در حدود چهار تومان و یا ما پانسیون بودیم در راه آهن به ماهی پانزده تومان یعنی ناهار و شام و چاشت و غیره همه این‎ها در ماه پانزده تومان می‎شد با سطح قیمت ها که از این قرار بود ماهی چهل تومان هم حقوق ماهیانه بود. به طوری که من از همان چهل تومان مبلغی صرفه جویی داشتم که مقداری فرش و میز تحریر و غیره بعداً برای خودم خریده بودم. به هر صورت آن‎جا یک شروع خیلی خوبی برای من شد که با ذوق و شوق و با علاقه شروع به کار کردم و وضع من در خود راه آهن و در وزارت راه یک وضع استثنایی در واقع شده بود که همه تا اندازه ای حتی رشک می بردند.

تاریخ انجام مصاحبه: پنج شنبه ۱۳ می ۱۹۸۲ { 23 اردیبهشت 1361 } در شهر نیویورک 

آخرین اخبار حمل و نقل را در پربیننده ترین شبکه خبری این حوزه بخوانید

دیگر خبرها

  • یادداشت: پیغامی برای هاشم بیگ‌زاده!
  • خاطرات مهندس جعفر شریف امامی از کار در راه آهن
  • وداع با جانباز و آزاده سرافراز دوران دفاع مقدس
  • رضاییان: هواداران پرسپولیس در قلب من جا دارند
  • طوفان لحظه‌ای، رگبار و رعدوبرق آسمان اصفهان را فرامی‌گیرد / کاهش ۶ درجه‌ای دما
  • نگرانی از کاهش سطح دینداری و افزایش بی اعتمادی در جامعه در یادداشت عباس عبدی
  • گشت ارشاد مدیران به معنای برکناری و بگیر و ببند نیست
  • ببینید | خاطرات شنیدنی رهبر انقلاب از استادِ شهید مرتضی مطهری
  • مجموعه دفتر یادداشت روزانه داستایوفسکی به چاپ سوم رسید
  • ۱۲۰۰ وصیت نامه شهدای استان سمنان چاپ شده است